درد و دل کاغذی من

ساخت وبلاگ
تیـــر برقـــی چوبی ام در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های روستاریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشتکـــوچ کردم از وطن ،تنهــــا بـــــرای روستـــــاآمدم خوش خط شود تکلیف شب ها،آمدمنـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستایاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتندپیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستاحال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیمقدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــاکاش یک تابـــوت بودم کــاش آن نجار پیرراهی ام می کرد قبرستان به جای روستاقحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته استبد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــامن که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخداتیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 12:54